دوست شدن. دوستی پیدا آوردن. در محبت گشودن: نپیوست خواهد جهان با تو مهر نه نیز آشکارا نمایدت چهر. فردوسی. به یک دل مهر پیوستن نشاید چو خر کش بار بر یک سو نماید. (ویس و رامین). چون انس گرفت و مهر پیوست بازش به فراق مبتلی کن. سعدی
دوست شدن. دوستی پیدا آوردن. در محبت گشودن: نپیوست خواهد جهان با تو مهر نه نیز آشکارا نمایدت چهر. فردوسی. به یک دل مهر پیوستن نشاید چو خر کش بار بر یک سو نماید. (ویس و رامین). چون انس گرفت و مهر پیوست بازش به فراق مبتلی کن. سعدی
آمیخته شدن و متصل گردیدن. (ناظم الاطباء). التکاک. (از منتهی الارب) ، به هم متصل ساختن. ترتیب دادن: مجدالدین محمود کفایت خویش درآن مبذول داشت ’وهدنه علی دخن’ صلحی درهم پیوست. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم)
آمیخته شدن و متصل گردیدن. (ناظم الاطباء). التکاک. (از منتهی الارب) ، به هم متصل ساختن. ترتیب دادن: مجدالدین محمود کفایت خویش درآن مبذول داشت ’وهدنه علی دخن’ صلحی درهم پیوست. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم)